Wednesday، ۶ Ordibehesht ۱۴۰۲
خودش میگوید نسبش از طرف پدر به مغولها و از طرف مادر به قاجارها میرسد. در ۱۴ سالگی در کارگاه و نمایشگاه محمد حبیب محمدی، نقاش گیلانی که هنر را در آکادمی هنر مسکو فراگرفته بود، شروع به کار کرد، محمدی شاید آنچنان نقاش مهمی نبوده باشد اما محصص همواره در طول عمر خود از او با احترام یاد می کرد و به دید استادی توانمند به او می نگریسته است.
پس از چندی و درس سال ۱۳۲۷ وارد تهران می شود در کنار همکاری با نشریات گوناگون و طراحی گرافیک برای آنها با جلیل ضیا پور آشنا می شود و هنر جدید اروپا را که او از تحصیل در فرانسه با خود به ایران آورده بود را فرا می گیرد و در کنار ضیا پور ،جوادی پور ، کاظمی انجمن خروس جنگیرا بنیان مینهند و مدتی را با آنها همکاری میکند و پس از تعطیلی خروس جنگی عوامل آن دست به انتشار چند مجله می زنند که یکی از آنها “پنجه خروس” بوده که محصص سر دبیری آن را عهده دار می گردد.
در دهه ۴۰ محصص بعد از سفرهای متعدد به ایران باز می گردد و فعالیتش را از سر می گیرد ،و در سال ۱۳۴۳ در تالار ایران نمایشگاهی از مجموعه آثار فی فی به نمایش می گذارد .
آن نمایشگاه یکی از معروف ترین نمایشگاه های نقاشی در ایران می شود ، مجموعه فی فی آنقدر گزنده است که بسیاری آن را بر نمی تابند محصص در این آثار فضایی غریب و متفاوت با شرایط آن روزگار خلق میکند ، دست های بی پنجه و صورت هایی تهی از نگاه که کاریکاتوری از خلع و تنهایی انسان معاصر را به تصویر کشیده اند ، برهنه و بی دفاع سرهایی کوچک که هیچ نشانی از تعقل و احساس در آنها نیست و گاهی حتی اجزای صورت محو گشته و سر توسطی گردنی باریک باریک و بلند نگه داشته شده و به تنه ای که مرکز شهوات حیوانی است متصل گشته ، مجموعه فی فی فیگورهایی هستند که با زبان بدن سخن می گویند و نام های عجیب و غریب آنها نیز نشانه ای از خشم هنرمند است.
فی فی با تنی سرخ و گداخته از خوشحالی ، ترس ، خشمیا شرم ، زوزه ای طولانی از اعماق وجود سر می دهد ، مانند گردن کشیده ای که گواه عمق زوزه ی اوست ، آغازی شد بر فریاد و اعتراض محصص در تمام زندگانی اش ، اندام در این نمایشگاه بیشتر شبیه به توده ای بدون استخوان است ، محصص در این مجموعه جامعه اطراف خود را بی هیچ همذات پنداری ای به تصویر کشید که مرثیه ای بود بر جهان زندگان.
او ترجیح می دهد هنرمندی جهان وطن و روشنفکری حساس باقی بماند که برایش عمل خلاقانه هنری فارغ از شکل بیانی اش تنها وسیله ای باشد برای بیان ناهنجاری حاکم بر کل دنیا ، و نه صرفا یک جغرافیای خاص و لذا می توان محصص را یک چهره هنرمند بین المللی نامید که سعی در تغییر جهان داشت و انتقادش بر وضع موجود بود اما به گفته خودش : من هم از آن یحیی هایی بودم که در بیابان فریاد کشید.
مسئله تکنیک، رنگگذاری و ساخت زمینه اثر، از ویژگیهای مهم در آثار بهمن محصص محسوب میشود که در پژوهشها و نقدها کمتر به آن پرداخته شدهاست. چرا که معمولاً شخصیت دگراندیشانه او در مدرنیسم ایرانی، بیش از مسئله تکنیک و سبک، مورد توجه قرار گرفتهاست. همان طور که در این اثر دیده میشود، رنگهای محصص، ماهیتی جسمانی و سنگین دارند؛ به طوری که این سنگینی، گویی عناصر تصویر شده را با جاذبهای شدید بر سطح بوم ثابت کرده است. عناصری همانند بطری، ماهیها و سیبهای رنگباخته، چون یک میراث باستانی هزاران ساله، حالتی تندیسگون، مسخ شده و سنگی به خود گرفتهاند. در فیلم مستندی که از محصص ساخته شده، به خوبی دیده میشود که او چطور با قلمموهای سرپهن، درشت و زبر، زمینه کار را میسازد و نقاشی را سرانجام با همان قلم به پایان میرساند.
مجموعه نقاشیهای طبیعت بیجان، یکی از مهمترین دورههای کاری بهمن محصص است. اگر چه این ژانر در مکاتب مدرن غربی همچون امپرسیونیسم، کوبیسم و انشعابات آن بارها مورد توجه قرار گرفته است، اما کمتر شاهد حضور جدی و تأثیرگذار آن در مدرنیسم ایرانی هستیم. به همین دلیل طبیعت بیجانهای محصص در تکامل تاریخ هنر مدرن ایران و سیر ساختاری سوژه، اهمیت به سزایی داشته و هنرمندان بسیاری در این رابطه از وی الهام و تأثیر گرفتهاند. محصص که به درستی باید جریان نقاشی طبیعت بیجان در مدرنیسم ایرانی را وامدار او دانست، در ساخت طبیعت بیجانهای خود، نگاهی هوشمندانه به مهمترین جریانهای نقاشی غربی در قرن بیستم دارد؛ اما ارایه او در نهایت به یک از آن خودسازی فاخر و شخصی تبدیل می شود.
در لایههای آشکار و پنهان این مجموعه، نشانههایی حاکی از ارتباط فکری محصص با زادگاهش و همچنین تأثیرات مهاجرت زودهنگام هنرمند به سرزمینی دیگر که مشابهتهایی به اقلیم ذهنی او دارد، به چشم میخورد. رنگهای غالب در این طیف از آثار او، آبی، کبود، سبز و خاکستری هستند؛ استعارههایی از دریا و ژرفایی که بازگوکننده قرنها را سکوت و درونگرایی که هنرمند در آن بهسر می بردهاست. محصص در گیلان و ساحل خزر متولد میشود و به ایتالیا و سواحل مدیترانه مهاجرت کرده که تأثیر شگرفی بر هنر او میگذارد. بازنمود نشانههایی از دریا و گاه به طور مشخص اسطورههای مدیترانهای که سویهای نمادین و اندیشمندانه به آثار وی میدهند، بیشک ریشه در همین مهاجرتها دارد.
در نمادشناسی اکثر کشورها بهخصوص اقلیمی که محصص در آن رشد و زندگی کرد، ماهی نشانه رستگاری، حیات، زایندگی، گردش و قوس زمین است که در این اثر، در کنار بوتههای سیر و یک بطری به ظاهر خالی قرار گرفته است. طراوت پنهان در فضاسازی شخصی هنرمند، به موجب کیفیت و حالات نامتعارف رنگ و فرم عناصر خیلی زود رفتار متناقضنمای سوژه را آشکار میکند. اثر حاضر به خوبی نشان میدهد که محصص در گزینش و پرداخت سوژه، مسیری مشخص و متناسب با فضای فکری خود را دنبال کرده است. آب، دریا و ارجاعاتی از این دست همواره متضمن مفاهیمی از حیات و حضور طبیعت زنده هستند، با این حال با دیدن ماهیها و بوتههای سیری که گویی هزاران سال است خشکیدهاند و بطری چروکیدهای که روزهای امید را انتظار میکشد، پرسشهای بیشماری از وضعیت انسان معاصر و تنیدگی او در عوالم چند ساحتی طبیعت و هستی، مطرح میشود.
بهمن محصص نقاش خارق العاده و متبحری هست ،اما شاید عمده شهرتش را نه بخاطر نقاشی های بی نظیرش بلکه بخاطر آثار حجمی اش که در بین عموم شهرت بیشتری داشته است بدست آورده است آثاری که عمومشان سرنوشت غمگین و دور از انتظاری داشته اند اقبال هنرمند درباره عموم آثارش چندان خوش نبوده است. مجسمه های بند باز ، خاندان سلطنتی و نی لبک زن هرکدام از مهمترین گنجینه های فرهنگی و هنری یک سرزمین هستند که همگی نابود گشته و سرنوشت غمباری داشته اند.
در سال ۱۳۵۱ به محصص سفارش ساخت مجسمه ی خانواده سلطنتی جهت نصب در یکی از پارک های عمومی تهران داده شد و این اثر مانند تمام مجمسه های هنرمند در ایتالیا برنز ریزی شد ، او با قبول سفارش ساخت این مجسمه دست به خلق یکی از انتقادی ترین آثار پیرامون این خانواده زد تا جایی که میتوان آن را یکی از تلخ ترین آثار این هنرمند به شمار آورد.
ملکه با صورتی مغموم وونکران خیره به آینده ای نا معلوم و شاه با صورتی درهم فرو رفته همچون دژخیمی اسیر اوهام ، جدای از دیگران در سرمای حاکم بر ذهن آشفته ی خود در شنل سنگینش فرو رفته است . در طول تاریخ هنر ایران می توان این اثر را یگانه دانست ، که در آن وقت و در قالب سفارشی درباری اثری انتقادی درباره پادشاه و خانواده او ساخته شده است. اما سالها بعد محصص درباره نابودی این اثر اینگونه می گوید: خانم دیبا من را خواست و گفت ، اعلی حضرت مجسمه خانواده سلطنتی را نپذیرفتند و خواسته اند آن را خراب کنید.
مجسمه چهارمتری مرد نیلبکزن یکی از مشهورترین آثار بهمن محصص است که در سال ۱۳۵۳ در محوطه تئاتر شهر تهران نصب شد. اثر حاضر طرح اولیهای است که برای این مجسمه تاریخی ساخته شده و هنرمند آن را به برادرش فریدون تقدیم کرده است.
در آثار او «بیسر بودن» و یا درگیریهای جسمی و مشکلات و ابتلائات فیزیکی به چشم میخورد و آثارش شامل افرادی است که «سرهای کوچک و بدنهای فربه» دارند و درکارهایش ، درگیریهای جسم انسان بسیار مطرح است. به علاوه کارهای اسطورهیی و تأثیرات هنر مدیترانهیی در دورهای از آثار او، کاملا مشهود است.
سر انجام بهمن محصص به دلیل عوارض ناشی از بیماری ریوی در ۶ مرداد ماه ۱۳۸۹ در سن ۷۹ سالگی در رم گذشت.
منبع: مجله اثرهنری